عکس از اینجا
١
زیر آسمان پر ستاره ی کویر.. در دل تاریکی شب، چشم می دوزد به دور دست. شاید کسی از راه برسد..
٢
نور می نشیند در چشمان خسته و منتظرش.. کسی می آید از دور و خط می کشد بر تنهایی های ناگریزش..
٣
در سیاهی شب به کمین نشسته.. و چشمان به خون نشسته اش طعمه ای جستجو می کند..
١
زیر آسمان پر ستاره ی کویر.. در دل تاریکی شب، چشم می دوزد به دور دست. شاید کسی از راه برسد..
٢
نور می نشیند در چشمان خسته و منتظرش.. کسی می آید از دور و خط می کشد بر تنهایی های ناگریزش..
٣
در سیاهی شب به کمین نشسته.. و چشمان به خون نشسته اش طعمه ای جستجو می کند..
۳ نظر:
بلاگ اسپات یه پولی باید به تو بده.
به امید اینکه صدمین وبلاگت رو باز کنی D:
چه باید کرد...سرنوشتش این بود...
این که در ویرانی ها گم گردد...
این که دیگر هیچ کس قدرت ادراک ان را نداشته باشد...
این که او هم تنها باشد...تنهای تنها...
سرنوشت است...کاری نمی شود کرد...
سلام
ايده ى جالبى بود
بيان سهگانه كلام مرتبط
مثل يك تست شده !
بنظر من جواب گزينهى چهارمه
:)
ارسال یک نظر